سخن مترجم مجموعهی حاضر واکنش شعر درویش به محاصرهی شهر رامالله در ژانویهی ۲۰۰۲ توسط ارتش اسراییل است. در جریان این محاصره، قوانین منع عبور و مرور، هفتهها، به صورت شبانهروزی بر ساکنین رامالله اعمال میشد و تانکها و سربازان در تمام معابر شهر پاسدار این محاصرهی تمام عیار بودند. درویش در آن ایام که خود در رامالله و در خانهاش زندانی بود از پنجرهی مشرف به کوچهی آشپزخانهاش سربازان و تانکهای آماده به شلیک را میدید که آنقدر نزدیک بودند که: فاصلهی مرا با موشک / تنها / شمّ حیات / تخمین میزند. همهی روزهای این محاصرهی ناجوانمردانه برای درویش در امید و انتظار گذشت: اینجا / در شکاف سایههای بریدهی درختان / بر سراشیب تپهها و قیچیی غروب / آن میکاریم که بندیان و علّافان / امید. و همچنان در شعر دیگری میگوید: حصار / همه انتظار است / بر نردبانی کج / میان طوفان. اما امید و انتظار در نگاه و شعر درویش تنها شکستن محاصره و بازگشت رامالله به جریان طبیعیی زندگی نیست بلکه او چشمانداز فراختری دارد؛ امید او به شکست خشونت و پیروزییِ زیبایی آنجا که میگوید: محاصره کنندگان / سرانجام / از شعر ما / شراب و عشق / خواهند نوشید. و انتظار او انتظار جلوهگریی دوبارهی عشق است پس از پایان محاصره و گاز زدن سیبی سرخ: صبحگاهان / نخستین آن / از پس پایان حصار / نشسته در انتظار / یکی دختر / که پیراهن رنگین و شلوار خاکستر / دارد / نشسته / در انتظار عشق / در انتظار برنگشتن شاید / و سرخیی سیبی را گاز میزند. مجموعهی «از حصار» خود حصاریست که گرداگرد محاصره کشیده میشود تا پاسدار تپش قلب و جریان زندگی باشد در رگهای رامالله: حصار / روزش به رنگ سرب و / شبش به رنگ آتش / قلب اما / سرخ / همچون گلهای پشت پرچین. برگردان این مجموعه پیشکشی باشد برای مهر و همهی آنان که در محاصرهاند چرا که رامالله و فلسطین، نه مرزی جغرافیایی که قصهی پرطنین انسانهاست.